به دیدارم نیا فردا تو خواهی رفت ای شبگرد در باران من می مانم و اندوه تو با لحظه های درد و باران
چشمت سرود رفتنی دلگیر را تکرار می کرد نفهمیدند من تنها تو را دارم تو را ای مرد در باران و اینک من : منی که در میان جمع هم تنهای تنهایم و فردا تو نباشی عشق من بی تو چه خواهد کرد در باران دلم می خواست گاهی تکیه گاه شانه ام بودی ولی افسوس تو با این حال من رفتی بی صدا و بی اعتنا




:: بازدید از این مطلب : 729
|
امتیاز مطلب : 154
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31